رمان جوجوتسو کایزن 

سلام بچه ها خوبید😄😄

بریم برای شروع رمان

_________________________________________

سایومی:

همچی از تاریکی شروع شد بعد از تاریکی من به وجود اومدم. به گفته ی خانوادم قدم نحسمو به این دنیا گذاشتم ولی پدرو مادرم این طور فکر نمی‌کردند اونا منو از ته دل دوست داشتن ولی این دوست داشتن زیاد طول نکشیداونا مردن به خاطر من. هنوزم صدا فریاد های مادرمو یادم میاد که اسممو صدا میکرد:سسسااایییومی...... سایومی. 

آره من پدرو مادرمو تو نوزادی از دست دادم بعد از اون هیچ کس منو نمی‌خواست..... هیچ کس... تو دنیا. ولی بلاخره خانواده پدریم منو به سرپرستی گرفتند شاید اتفاق خوبی به نظر بیاد ولی نیست. هرروز با بدبختی کار می‌کردم شب ها هم کتک میخوردم. همه ازم دوری می‌کردند. میدونی برای چی؟ چون......